این خانه زندان است؛ چه زندان خیال انگیزی!من و تنهایی در این زندان خیال انگیز جولان می دهیم.فردا ماه می گیرد.و من بی حس تر از همیشهدنبال آینده می گردم.کار اجباری، دوست داشتن اجباری و زندگی اجباری؛ همه ی اینها یک معنی می دهند این را وقتی فهمیدم که به اجبار یکی از کفش های عجیب و سیاه آن مغازه را انتخاب می کردم.حالا یک حسی می گوید؛ این وضعیت را خودت به خودت اجبار کردی، اگر کاری نداری برو. پذیرایی از پاییز
میگذره به اسم شب و روز...
هوا ی ابری آخر آبان در این حوالی چگونه است?
زندان ,کاری ,خودت ,یک ,برو ,اجبار ,اگر کاری ,زندان خیال ,انتخاب می ,عجیب و ,های عجیب
درباره این سایت