محل تبلیغات شما

ترس نه اما فاش می گویم حقایق تلخ اند...



خورشید جور دیگر می تابد نامهربان تر از گذشته.
درخت انجیر دیگر میوه نمی دهد.
یک پاییز دیگر در راه است اما من هنوز در تابستان سیر می کنم.
شهریور سردیست انگار پاییز سرمایش را پیش از خود فرستاده.
پاییز دیگر آن پاییز سابق نیست شاید هم من


نمی دانم  چه بنویسم.
روزی بیست بار آرزو می کنم کاش خواهرم هنوز اینجا بود.
گاه حس می کنم تنهاترین  آدم روی زمینم.
زندگی یک معما ست
دنیایم سیاه و سفید شده است.
هیچ کس سخنانم را باور نمی کند و نه درکم می کند.
هیچ دوستی ندارم؛ دست خودم نیست از هر کس یک زخم به یادگار دارم.
باد خنکی موهایم را می رقصاند .
من وقتی به دنیا آمدم که همه چیز تمام شده بود
وقتی که همه دختر ها به خانه بخت می رفتند
وقتی که همه آدم خوب ها می مردند
شاید من همان کلاغی هستم که آخر داستان هرگز به خانه اش نرسید.
.

نمی دانم چه بگویم.
فقط اینکه همه چیز خوب پیش می رود
مو هایم اکنون قهوه ای رنگ اند.
هوا نیز ابری است .
چند هفته ای از تولدت می گذرد نمی دانم چند ساله می شوی به هر حال مبارک
یک هفته دیگر عروسی است.
کارت دعوت شان _ به نظر من_ اصلا جالب نبود حالا نظر دیگران را نمی دانم
مادر بعضی وقت ها می گوید چند وقت دیگر یک نفر دیگر هم به ما اضافه می شود و با خنده به من می نگرد؛ در این هنگام با نگاه عصبانی من روبه رو می شود و دوباره می گوید نگفتم حالا ، چند سال دیگر.
اینها را می گوید و می خندد 
 می دانم و می دانی که در آینده هم خبری از کسی در زندگی من نخواهد بود
چند بیتی شعر گفته ام به فارسی کهن.
برایم دعا کن تا بتوانم روزی نویسنده بشوم و حرف هایم و حرف های تورا اگر چه در گوشی ولی به همه بگویم

امروز روز جهانی چپ دست ها بود. پدر برای عضو چپ دست خانواده شیرینی خامه ای خرید تا روزش مبارک بشود، اما؛ بیشتر شیرینی ها را اعضای راست دست خانواده آن هم به صورت کی و یواشکی خورده اند.بیش از این حرفی برای نوشتن ندارم اما می دانم آن عضو چپ دست خانواده، با این که هیچ نمی گوید؛ حرف های زیادی برای گفتن دارد.
توی خیابان قدم می زدم؛ یک چیزی توی جو وول خورد.دوتا موش سر یک تکه نان دعوا می کرد آخر سر یکی نان را از چنگ آن یکی درآورد و نان به دهان از آنجا دور شد.آن ور خیابان اما یک گربه؛ گرسنه و بی چیز تا من را دید فرار کردگربه ها ضعیف شده انددیگر دوره زمانه ی موش ها شده.دیگر راستی مهم نیستموش های حیله گر برنده اند.
مادر من را که دارد؛ دشمن نمی خواهد.همه چیز خوب است؛ سیاه ها و سفید ها دعواشان استو انگار فقط من اضافیم که نه سیاهم نه سفید.گاهی خدا را صدا می زنم که از سفید ها باشمگاهی تلنگر می زنم تا از سیاه ها باشممن غصه ندارم که قصه داشته باشممامان و خاله توی یانه نان می کوبند؛ درباره ی زندگی یک زوج جوان می گویند.خاله می گوید: بچه ندارند؟مامان: نه بچه چه کوفتی است؟ مثل آدم دارند زندگیشان را می کنند بچه می خواهند چه کار؟خاله؛ آخرش چه؟هوا مرا یاد شعر سهراب می اندازد؛((نکند اندوهی برسد از پس.))بقیه اش را یادم نیست.مامان حسابی تلاش و التماس می کند که رفتارم را با اطرافیان و پنبه خانم بهتر کنم؛ اما این پنبه ای که تو گوش من است از پنبه خانم هم گنده تر است.مادر از من می نالدخاله از دخترش می نالدعمه از دخترش می نالددخترها از چه می نالند؟خدا می داند.امان از این دختر هاو همه ی دختر هامن در وجودم زهر دارم؛ زهری که همه‌ی وجودم را گرفته جسم و روحم را.من نباید توی این سن به خیلی چیز ها فکر می کردمخیلی چیز ها را می دانم و این یک زهر استزهر زهر نا بودیهعییی.
این خانه زندان است؛ چه زندان خیال انگیزی!من و تنهایی در این زندان خیال انگیز جولان می دهیم.فردا ماه می گیرد.و من بی حس تر از همیشهدنبال آینده می گردم.کار اجباری، دوست داشتن اجباری و زندگی اجباری؛ همه ی اینها یک معنی می دهند این را وقتی فهمیدم که به اجبار یکی از کفش های عجیب و سیاه آن مغازه را انتخاب می کردم.حالا یک حسی می گوید؛ این وضعیت را خودت به خودت اجبار کردی، اگر کاری نداری برو.
آنها خواب هستند
و چه خواب نازی
من هم مشغول بیکاری خودم هستم
کوه ها و تپه های روی صورتم
گه گاه سرخ می شوند و درد می گیرند
گاهی مثل آتشفشان فوران می کنند
گاه دست از سرم برمی دارند
به هر حال اینها مدارکی از عقده هایم هستند
این روزها 
دیوانه وار دنبال شناخت می گردم
دنبال  گذشته
و دنبال فرار به سوی آینده
برای آدم علافی مثل من 
هرچیزکوچکی می تواند برای اشتغال چند ساعتی فکر من کافی باشد.
همۀ جهان به سوی هدف پیش می رود
من اما به دنبال هیچم
قدر کهکشانی پرسش دارم  
از تاریخ
از آسمان
از همه چیز
و چون بیکارم 
فرصت رفتن به دنبال پرسش هایم را دارم
بیکار و بی هدف
به دنبال پرسشم می روم
.

آخرین جستجو ها

magquewewic سیب سرخ گردشگری و توریسم هیئت کشتی شهرستان دهلران ღ پـرسـه خـیـال در کـوچـه تـنـهـایـی ღ ♡ گذرگاه عشق ♡ گلچین مطالب وب Malcolm's memory whitebear Jacqueline's collection